یک سال و10ماهه توی عقدم وازاین دوران رنج میبرم شوهرم23سال...
س ( تحصیلات : فوق دیپلم ، 20 ساله )
یک سال و10ماهه توی عقدم وازاین دوران رنج میبرم شوهرم23سال داردومادرش همش درزندگی مادخالت میکندوبینر من وشوهرم راخراب قهرهای من وشوهرم خیلی طولانی است شوهرم پشتمادرش است اینمراخیلی ازار میدهدالان 40روزه قهریم وشوهرم سراغی ازمن نگرفته بخاطراینکه باارایشگاهی که مادرش گفته بود برو برای عروسی موافقت نکردم شوهرم همیشه حرفای دلسردکننده میزنه حتی به پدرم که به احتمال خیلی زیاد مادرش به اواین حرف هارا یاد میدهدچه بکنم
مشاور (خانم سعیده صفری)
، باسلام. خواهر عزیزم بهتر است تا دیرنشده بیاموزید که چگونه در مقابل خانواده همسرتان جرئت مندانه تر برخورد کنید زیرا با گذشت زمان آنها به قربانی بودن شما عادت می کنند و به احتمال زیاد علاوه بر اینکه سلامت روان خود را به خطر می اندازید در رابطه با همسرتان هم مشکلات جدی پدید می آورید . زیرا نمی توانید خانواده همسرتان را نادیده بگیرید یا به آنها بی احترامی کنید و با پرخاشگری وضع را از این که هست بدتر می کنید. مخصوصا در ابتدای ازدواجتان که وابستگی های همسرتان به خانواده اش زیاد است باید در نظر داشته باشید که مرد در مورد خانواده اش تعصب دارد و بی توجهی و بی محبتی به آنان را بی محبتی به خود می داند زیرا رشد خود را مدیون آنهاست و از این مطلب هم که بگذرید شما در آینده دارای فرزند خواهید شد و چاره ای جز ارتباط و توجه و محبت خانواده همسرتان نخواهید داشت چون آنها پدربزرگ و مادربزرگ و عمه و عموی فرزندان شما خواهند بود و فرزندان شما به آنها نیاز خواهند داشت پس لازم است در رفتار خود تجدید نظر کنید زیرا با ادامه دادن به این شیوه تنها کاری که باید بکنید تا آنها را راضی نگه دارید این است که کامل از خودتان بگذرید و مدام خود را سرزنش کنید یا به همسرتان شکایت کنید که هیچ کدام از این دو راه حل جواب نخواهد داد، پس از کجا باید شروع کنید؟ ابتدا باید روی شخصیت خود کار کنید تا بتوانید ناراحتی خود را به شیوه ی موثری نشان دهید و اعتماد به نفس خود را بالا ببرید ، این مهارت ها کاملا اکتسابی هستند و شما می توانید آنها را با مطالعه ی کتب مختلف ، و شرکت در کارگاه هایی با عنوان مهارت های زندگی یاد بگیرید. کتاب از حال بد به حال خوب هم که یک کتاب علمی است ولی با زبانی بسیار ساده توسط دکتر دیوید برنزنوشته شده است می تواند کمک زیادی به شما بکند. . اگر شما دارای این تفکر باشید که من نباید موقع دعوا جواب دهم یا وقتی کسی تحقیرم می کند نباید پاسخش را بدهم و در همان حال به طور طبیعی برخورد کرده به طوری که آن شخص متوجه ناراحت شدن شما نشود و آدم خوبی به نظر برسید . مشکلی از مشکل شما کم نخواهد شد بلکه این خشم و ناراحتی در وجود شما جمع شده و به شکل دیگری خود را نشان می دهد . مثلا با نیش و کنایه با همسر یا خانواده ی همسرتان صحبت می کنید یا همانطور که اشاره کردید خود را اذیت می کنید ،گریه می کنید و به تدریج نمی توانید موارد گذشته را فراموش کنید و به وفور با هر بحث کوچکی موضوعات گذشته را یادآوری می کنید که فلان روز فلان شخص چنین کرد و موجبات عصبانیت خود و همسرتان را فراهم می کنید . پس پیشنهاد من به شما این است که زمانی که از شخصی ناراحت می شوید یا احساس می کنید به شما توهین شده است. همان لحظه ناراحتی خود را نشان دهید ولی نشان دادن ناراحتی لزوما پرخاشگری و بالابردن صدا نیست بلکه به راحتی می توانید کاملا محترمانه ولی با شهامت یا زبان طنز از حقوق فردی خود دفاع کرده و ناراحتی های اندک اندک را در ذهنتان جمع نکنید. یا می توانید بعد از مدت زمان کوتاهی از اتفاق ، هنگامی که کاملا آرامید با شخص مورد نظر در مورد ناراحتی خود صحبت کنید. همچنین نباید اجازه دهید این مسئله در رابطه ی شما و همسرتان تداخلی ایجاد کند. حساسیت و شکایت های بیش از اندازه شما پیام های ناخوشایندی را به همسرتان منتقل می کند ؛ مانند دور کردن او از خانواده اش ، انحصارطلبی و حسادت شما و ....توجه داشته باشید که مرد درباره خانواده خود و زحمات پدر و مادرش تعصب دارد و به آنها احساس دین می کند و در اوایل ازدواجتان در صورت بروز هر واکنشی از شما ناخودآگاه به آنان به ویژه مادرش نزدیک تر می شود ؛ افزون بر اینکه هرگونه حساسیت شما نقطه ضعفی می شود که ممکن است اهرم فشاری برای آزار و حرص دادن شما قرار گیرد. و بیشتر از تذکر دادن سعی کنید محیط خلوت خودتان را چنان شاد و متنوع سازید که همسرتان از بودن با شما لذت ببرد ، اما یادتان باشد مستقل بودن آنچنان که مورد نظر شماست یک شبه و یک هفته ای پدیدار نمی شود چون همسرتان حداقل چندین دهه است که با این خصوصیت زندگی کرده است . پس صبر زیادی می طلبد. و حتی در صورت امکان همسرتان را راضی کنید خانه مستقلی اجاره کنید. چنانچه همه ی موارد بالا را رعایت کردید و تغییری مشاهده نکردید بسیار سنجیده تذکر دهید ؛ برای مثال در موقعیتی مناسب و دور از تنش به همسرتان بگویید من از این موقعیت احساس خوبی ندارم اگر آنجا به من توجه بیشتری داشتی و طوری برخورد میکردی که مادرت با من اینگونه صحبت نمی کرد نشاط بیشتری می یافتم و توجهم به خانواده ات زیادتر میشد. نکات مهمی نیز وجود دارد که همسرتان باید به آنها توجه داشته باشد. شما در روابطتان با نشانه هایی مواجه شده اید که در روانشناسی با تعبیر خویشاوندان سببی زهرآگین خوانده می شوند. اینگونه خویشاوندان هیچ گونه احترامی به حد و مرزهای روابطتان باهم و همچنین به همسرتان نمی گذارند آنان همواره در زندگیتان مداخله می کنند و مانند یک زالو تمام انرژی تان را می مکند و از به رسمیت شناختن رابطه تان امتناع می ورزند ، چرا که از دید آنان شما غریبه و متجاوز هستید . آنها هنوز دست از پسرشان برنداشته اند و از اینکه شما پسرشان را از آنان گرفته اید عصبانی هستند. و بدتر اینکه احتمال دارد در آینده از هر شکاف و اختلافی که بین شما و همسرتان وجود دارد سوء استفاده کنند تا بین شما تفرقه و دعوا راه بیاندازند. و قابل درک است در این شرایط برخی هم خیال کنند شما زنی غرغرو و نق نقو و شاید هم بخیل باشید ، کاملا قابل درک است از دست آنها بیش از حد عصبانی و خشمگین باشید. اما نظر من این است که با وجودی که اعتقاد دارید خانواده ی ایشان برایتان دردسر ایجاد کرده است باید بگویم خانواده ی او مشکل ساز نیست ، بلکه همسرتان است که شما را با این مشکل مواجه کرده است. چنانچه از اول او موضع خود را در قبال مادر و خواهرش مشخص می کرده بود و حدود خود را با آنان تعریف می کرد و حدی برایشان قائل بود، دیگر اهمیتی نداشت که دیگر آنان چقدر تلاش می کنند در رابطه تان تداخل ایجاد کنند. چرا که حد و حدودشان از قبل مشخص شده بود و نمی توانستند از آن جلوتر بروند. او باید شما را نفر اول زندگی خود قرار می داد و ازدواجش اولین اولویت زندگی او به شمار می آمد. زن و شوهرهایی که خویشاوندان زهرآگین دارند چنانچه بخواهند رابطه ی خود را به همسرشان حفظ کنند باید سریعا حد و مرزهایی را در روابطشان تعریف کنند و همسرتان را تشویق کنید با خانواده اش صحبت کند به احتمال زیاد همسرتان نیز راضی نیست که میان شما و خانواده اش یکی را انتخاب کند پس چنانچه بخواهید رابطه ی خود را حفظ کنید در درجه ی اول لازم است خود را قوی تر کنید و آمادگی برخورد درست با آنها را بدون مداخله ی همسرتان بیابید و اگر توهین ها و بی احترامی ها طول کشید از همسرتان بخواهید با خانواده اش گفتگو کند و صحبت هایی نظیر آنچه در زیر می آورم را با آنها مطرح کند: من همسرم را انتخاب کرده ام و می خواهم تا آخر عمر با او زندگی کنم و از شما توقع دارم که با نهایت احترام، ادب و مهربانی با او رفتار کنید. ما زن و شوهر هستیم و چنانچه او را سرزنش کنید یا ناراحتش کنید مرا سرزنش و ناراحت کرده اید. اگر می خواهید ما را با هم ببینید پس سعی کنید محترمانه و مؤدبانه رفتار کنید. و حتی می تواند قاطعانه اعلام کند که من دوست دارم با شما رابطه ای نزدیک داشته باشم ، به شرط اینکه شما ازدواج مرا بپذیرید و به رابطه ی ما احترام بگذارید. در غیر این صورت نمی توانم شما را در زندگی خودم بپذیرم. و در نهایت می توانید از شخص قابل اعتمادی که روی همسرتان نفوذ دارد با او صحبت کند و مفاهیم بالا را به او منتقل کند.
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}